خودم اینجا فکرم هزار جا...
05 اردیبهشت 1399 توسط طلبه نویس
کاش مامانو راضی میکردم پول هندزفری صورتیه رو بهم بده الهی قربونش برم انقد رنگش نازه که دلم ضعف میره براش اوخی چقد خوب میشه اگه بخرمش الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ووووووییی چرا الان بستنی آوردن خب میذاشتن منم بیام دیگه نگاه نگاه چجوری داره ته پیاله رو لیس میزنه ، خو من بستنی وانیلی خیلی میدوس إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[ خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک میخوام] اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّااااااااااااااااااالِّينَ. فیلمه داره شروع میشه یکم سرعت بدم به آنچه گذشتش برسم دیشب که نشد ببینم ، از بس حرف زدن … آخ آخ آخ ووویییی چقد پشت زانووووم میخاره ، . . . . خب کجاش بودم چی داشتم میخوندم {فکر فکررر فکرررررر…} آهاااا حمد تموم شد برم سراغ توحید و این است داستان نماز های سرعتی و بدون توجه ما
صفحات: 1· 2