از در که وارد شد هنوز سلام نداده شروع کرد … عه سعیده توهم که اینجایی البته دیدم کفش های حاجی نوروزی ات داخل جا کفشی بودند (صدای قهقه زدنش به هوا رفت ) سعیده:((خجالت زده سرش را پایین انداخت)) خب به به مریم تپلی بازم که داری شیرینی میخوری مگه اون…
بیشتر »