شوخی
16 بهمن 1399 توسط طلبه نویس
از در که وارد شد هنوز سلام نداده شروع کرد …
عه سعیده توهم که اینجایی البته دیدم کفش های حاجی نوروزی ات داخل جا کفشی بودند (صدای قهقه زدنش به هوا رفت )
سعیده:((خجالت زده سرش را پایین انداخت))
خب به به مریم تپلی بازم که داری شیرینی میخوری مگه اون دفعه نگفتی میخوای رژیم بگیری .
مریم:((وای وای چقد فضولی تووووو…))
خنده کنان بین فاطمه و ساجده جایی برای خودش باز کرد و نشست ، خب خب چی داشتید میگفتید !؟؟
فاطمه :((عزیزم موضوع خصوصیه ….))
تو همین چند دقیقه
چقدر دل آزرد و حرف شنید و شخصیتش خرد شد
اما انگار نه انگار این شوخی های بی جا و پر حرفی برایش عادت شده یا بهتره بگم جزئے از اخلاقش شده.
??????
کلام نورانی امیرالمونین علیه السلام :
هیچ کس شوخی بیجا نکند جز آنکه مقداری از عقل خویش را از دست بدهد .
حکمت ۴۵۰ نهج البلاغه