برگ نوشت
07 اردیبهشت 1399 توسط طلبه نویس
زن آقا
| سفرنامه | نوشته سر کار خانم زهرا کاردانی |
تکه ای از کتاب :
{یک روز آمد نشست سر کلاس بحث مطهرات تمام شده بود اما همان اول گفت میخواهد یک سوال ار مبحث قبل بپرسد توی کلامش آرامش حرص درآری بود.سرش را وقت پرسیدن می انداخت پایین تا چشم توی چشم نشود و هول نکند .
_اگه توی بیابون گیر کنیم و وقت نماز باشه به چاهی برسیم که دلو و طناب اون از پوست سگ باشه چطور میتونیم با اون وضو بگیریم؟
خندیدم اما صورت بی حالش خنده ام را تبخیر کرد.چه میتوانستم بگویم….}
بقیش رو هم ان شاالله کتاب رو تهیه بفرمایید و میل کنید، شیرین بود و سهل الهضم