مادری و صبوری
فرزندم نوزاد چند ماهه بود ؛ بی خوابی های شبانه، بهم ریختگی هایی که در زندگی قبل از او کمتر بود یا اصلا نبود، از تغییر ظاهر و خیلی تغییرات دیگه دلایلی بودند تا در نیمه های شب که تلاش برای خواباندنش داشتم و دست آخر یا در حال چُرت زدن باید شیرش میدادم یا سر حال تر از قبل خنده ای شیرین تحویلم میداد باید صبوری میکردم …
گاهی چرت زدنم با سردردی که انگار توپی در جمجمعه ام در حال ضربه زدن است همراه میشد و ضمیمه اش گریه های کولیکی بود که به غیر از راه رفتن و تکان دادنش معمولا چاره ای نداشت …
مادر ها میدانند، حرفی میزنی دعوایی میکنی غر غر که به راه است اما روز بعد یا شایدم ساعتی بعد و یا حتی دقیقه ای بعد پشیمانی تنها دغدغه ذهنت میشود .
چند باری تجربه دعوا کردن و غر زدن بر نوزادم را داشتم .اما با خودم که فکر کردم دیدم من از خدا طلب کردمش تا به این دنیا بیاید از طرفی او قصد آزار مرا هم ندارد پس دور از انصاف است دعوا کردن و غر زدن و ناراحت شدن….
الحمدالله از آن به بعد صبورتر شدم و آرامشم بیشتر شد .
پ.ن : حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله *پس آنگاه که مادر وضع حمل کرده و شروع به شیر دادن نوزاد کند، به هر بار مکیدن شیر مادر، در روز قیامت نوری درخشان در برابرش جلوه کند و هر کس از گذشتگان و آیندگان آن را مشاهده کند به شگفتی درآید و در نامه عمل روزه دار شب زنده دار ثبت گردد… پس اگر فرزندش را از شیر گرفت خدای متعالی به او فرماید: ای زن! بدان که تمام گناهانت را آمرزیدم پس عمل خود را از سر بگیر.
منبع:سایت حوزه