نمیدونم چی شد طلبیده شدیم ساعت دو عصر اومدی ، برق خوشحالی رو تو چشم هات میدیدم ، گفتی یه خبر خوب….
برای تو خوب ترین خبردنیا زیارت میتونه باشه با چند تا چیز دیگه ،، تو ذهنم چند تا مورد ردیف کردم ، جور شدن وام ،رفتن به سفری ،خیلی چیزای دیگه ولی پر رنگ تر از همه مشهد بود ، وقتی به زبون آوردم و گفتی آره خوشحاااال شدم از عمق وجودم .