طلبه نویس

  • خانه 

نمیدونم چی شد

14 خرداد 1399 توسط طلبه نویس

نمیدونم چی شد طلبیده شدیم ساعت دو عصر اومدی ، برق خوشحالی رو تو چشم هات میدیدم ، گفتی یه خبر خوب….

برای تو خوب ترین خبردنیا زیارت میتونه باشه با چند تا چیز دیگه ،، تو ذهنم چند تا مورد ردیف کردم ، جور شدن وام ،رفتن به سفری ،خیلی چیزای دیگه ولی پر رنگ تر از همه مشهد بود ، وقتی به زبون آوردم و گفتی آره خوشحاااال شدم از عمق وجودم .

 نظر دهید »

سلام آقا

14 خرداد 1399 توسط طلبه نویس

 1 نظر

دلسوزانه

03 خرداد 1399 توسط طلبه نویس

 

تصویر رو با دقت ببینید و مطالعه کنید، آسیب ها و اثراتی که در اینجا آورده شده به صورت کلی هستش ، که البته به خودی خود نه تنها یک خانواده بلکه یک جامعه رو تحت تاثیر قرار میده، اگر در نزدیکان خودتون کسانی رو دارید که در منزل چشم و گوششون به ماهواره هست.

لطفا لطفا دلسوزانه اگاهشون کنید.

 

 4 نظر

بچه شیعه موفق

30 اردیبهشت 1399 توسط طلبه نویس

یه شروع خوب برای بچه شیعه موفق ، میتونه از این موضوعات جوونه بزنه:

 

مطالعه رو به طور جدی بهش توجه کنیم .

(برای اینکه شعاری نباشه:
* میتونیم از کم شروع کنیم
* رمان خونی رو برای شروع پیشنهاد میکنم
*هدف دار بخونیم >یعنی یه سوال برات پیش اومد یا سوالی پرسیدن ازت پیگرش شو ، مطالعه کن .یا مثلا کتاب هایی که سال ها تو کتابخونتون خاک خوردن رو بیار یه فوتی کن دستی به سرش بکش سر و سامونش بده ، بخونش بخورش …)

مشارطه ، مراقبه ، محاسبه چون:

فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ 
فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شرًا يَرَهُ 

تلاوت روزانه قرآن
(مقدار سفارش شده ۵۰ آیه هستش ولی از کم شروع کنیم ، چه اشکالی داره یک یا دو آیه در روز ، با توجه و ترجمه و تفسیرم که باشه که نور علی نور )

محبت بی اندااااازه به خانواده ،
(تو محبت به خانواده شورِشُو در بیاااارید ، هر چی شد گردن من ،
*خانوادتو غرق محبت کن*)

ذکر روزانه برای خودت مشخص کن ،
(روزی ۲۰ تا صلوات ، استغفار ، سبحان الله و …..)
مانوس بشیم با ذکر وِرد لبمون ذکر بشه تا غیبت و دروغ و تهمت جایی برای عرض اندام نداشته باشن.

برنامه ریزی رو فراموووش نکنید ، البته قبلش هدف های کوتاه مدت و بلند مدت خودتون رو معلوووووم کنید
[ ان شاالله در آینده در این باره توضیحاتی آورده خواهد شد .]


ادامه دارد ….

 3 نظر

یکی شدیم

14 اردیبهشت 1399 توسط طلبه نویس

وقتی میگویم ، میگویی ، میگویندکه یکی شدیم،

به فکر فرو میروم مگر چه طور هستیم که این را میگویند .

ما که غریبه بودیم قبل از ” الانکاح سنتی ” تو از یک دیار و من از دیار دیگر .

حتی شهر و خانه و خانواده و فامیل هم یکی نبود درست نیم ساعت قبل

از اولین جلسه حضوری (و رسمی ) با خواهرم زمزمه داشتم :منکه جوابم

منفی است و راه دور اصلا و ابدا…

و نمیدانم چه شد در همان یک جلسه صحبت (البته میدانم ، میدانم که وقتی صحبت کردیم گفتی کارهایت طبق اسلام است و با دین پیش میروی گفتم ،

ولی فقیه چه؟ “با تعجب پرسیدی آقا رو میگین؟ “

گفتم بله

و گفتی همه جانم است .

تو گفتی

و من گفتم

گفتیم

و گفتیم

هر دو متوجه شدیم که خیلی هم بی صنم ( بی صنم = از لغات مخصوص طلبه نویس ) نیستیم.

جلسه ها ادامه پیدا کرد


تا من و تو یکی شدیم .

 

پی نوشت…

*الحمدالله برای این یکی شدن .
شیرین تر از عسل، اما مثل همه زندگی ها گاهی این شرینی رو کادو پیچ میکنیم میذاریم تو طاقچه و بعد زود پشیمون میشیم میریم سراغش.

*ان شاالله به زودی این یکی شدن نصیب همه جوون ها بشه .

 6 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

هر که جویا شد بیابد عاقبت

موضوعات

  • همه
  • برگ نوشت
    • برگ نوشته
  • خدا پیغمبری
  • داستانک
  • سبک زندگی قرآنی
    • سبک زندگی قرآنی ویژه
  • طلبه نویس(طنز)
  • مناسبتی
    • مناسبت نوشت

آمار

  • امروز: 40
  • دیروز: 15
  • 7 روز قبل: 85
  • 1 ماه قبل: 492
  • کل بازدیدها: 21278

آمار

  • امروز: 40
  • دیروز: 15
  • 7 روز قبل: 85
  • 1 ماه قبل: 492
  • کل بازدیدها: 21278
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس